من در حالیکه داشتم تلویزیون میدیدم، *خوابیدم* (sleep).
او در حالیکه بچهها *بازی* (play) میکردند، غذا درست میکرد.
ما هنگامیکه باران شروع به باریدن کرد، در حال *کوهنوردی* (climbing) بودیم.
در حالیکه داشتم به موسیقی *گوش* (listen) میدادم، تلفن زنگ زد.
پدرم پیامک *فرستاد* (send) حالی که برای کار در اتوبوس نشسته بود.
در حالیکه دانا برای امتحانش *میخواند* (study)، برق قطع شد.
چرا سارا *گریه* (cry) میکرد؟
مادرم *نان* (bake) پخت حالیکه من و خواهرم به انیمیشن مینگریستیم.
برادرم پارسال برای بازی فوتبال *ادامه* (continue) داد حالیکه دستش مصدوم بود.
اگر چه ما برای تعطیلات *برنامه* (plan) کردیم، اما هرگز به آنجا نرفتیم.
مریم کتابش را *بست* (close) حالیکه من با او صحبت میکردم.
تو پدرت را در مترو *دیدی* (see) حالیکه به کار برگشتی؟
اصغر برای آزمونش *تمرین* (practice) کرد حالیکه من با دوستانم در حال بازی بودم.
در حالیکه داشتم *میخوابیدم* (sleep)، به آژان صبح بیدار شدم.
من این عکس را *گرفتم* (take) حالیکه داشتم با دوستانم از دیدنیهای شهر تمتع میکردم.
Exercise 2: تمرین دوم زمان گذشته ساده در مقابل زمان گذشته استمراری
در حالیکه مارک داشت برای مشورت *منتظر* (wait) میماند، ساعتها گذشت.
آیا تو داشتی برای ماندی *پخت* (cook) حالیکه گاز منفجر شد؟
مامانم توی حمام *لغزید* (slip) حالیکه او داشت آرایش میکرد.
در حالیکه من داشت برای مدرسه *آماده* (prepare) میشدم، عکس مدرسه را پیدا کردم.
مرد نامشخص *درید* (rip) کیسه حالیکه با لباس پستچی داشت نامه میآورد.
در حالیکه ما در باغچه *بازی* (play) میکردیم، پدربزرگم به ما میوه آورد.
دکتر *توصیه* (advise) کرد که من باید کار کمتری انجام دهم.
در حالیکه او داشت کیک *میخورد* (eat)، ناگهان خندید.
پلیس او را *دستگیر* (arrest) کرد حالیکه او در حال حاضر در خیابان بود.
داشت *میدویدم* (run) حالیکه صدای سفالهای شکسته شنیدم.
من یک ساعت با پدرم *صحبت* (talk) کردم حالیکه در اتاق نشسته بودم.
در حالیکه *میرقصیدم* (dance)، موزیک قطع شد.
او ماشینش را در یک حادثه *از دست داد* (lose) حالیکه به خانه بازگشت.
در حالیکه *میخندیدم* (laugh)، آب از دهانم بیرون آمد.
در حالیکه داشتم در تخت خواب *میخوابیدم* (sleep)، خوابم پرید و بیدار شدم.